جدول جو
جدول جو

معنی هم صحبتی - جستجوی لغت در جدول جو

هم صحبتی
(هََ صُ بَ)
همنشینی. هم سخن شدن. مصاحبت: دوستی خدا عوض میدهد به او هم صحبتی پیغمبران نیکوکار را. (تاریخ بیهقی).
چون به هم صحبتیش پیوستم
به کله داریش کمر بستم.
نظامی.
هم صحبتی که میگزیند
یارش که و با که می نشیند؟
نظامی.
خارکه هم صحبتی گل کند
غالیه در دامن سنبل کند.
نظامی.
من و هم صحبتی اهل ریا؟ دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس.
حافظ
لغت نامه دهخدا
هم صحبتی
همسخنی، مصاحبت، همدمی، همپرسگی، همگپی (گویش هراتی)
تصویری از هم صحبتی
تصویر هم صحبتی
فرهنگ لغت هوشیار
هم صحبتی
مصاحبت، معاشرت، همدمی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم صحبت
تصویر هم صحبت
هم کلام، هم سخن، همدم، مصاحب
فرهنگ فارسی عمید
(هََ صُ بَ)
مصاحب. همنشین:
به هم صحبتان گفت کاین باغ نغز
که منظور چشم است و ریحان مغز.
نظامی.
از این دیو مردم که دام وددند
نهان شو که هم صحبتان بدند.
نظامی.
بسی هم صحبتت باشد در این پوست
ولیکن استخوان، من مغزم ای دوست.
نظامی.
غماز را به حضرت سلطان که راه داد
هم صحبت تو همچوتو باید هنروری.
سعدی.
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ بَ)
نسبت به هم داشتن. انتساب و ارتباط. پیوستگی:
نبی آفتاب و صحابان چو ماه
به هم نسبتی یکدگر راست راه.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
مصاحب همدم: بیاموزمت کیمیای سعادت زهم صحبت بد جدایی جدایی. (حافظ)، همنشین، مصاحب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نسبتی
تصویر هم نسبتی
منسوب بودن خویشاوندی، شباهت همانندی
فرهنگ لغت هوشیار
جلیس، مصاحب، معاشر، مقترن، ندیم، هم داستان، همدم، همراز، هم سخن، هم کلام، هم گفت، همنشین، یار
فرهنگ واژه مترادف متضاد